سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به پایان دو چیز نمی توان رسید : دانش و خرد . [امام علی علیه السلام]
 
یکشنبه 96 مرداد 8 , ساعت 9:15 عصر

نویسنده: موسی  محل نگارش: بیابان مربوط به تاریخ: از آدم تا 1657 ق.د.م اتمام نگارش: 1513 ق.د.م

پیدایش فصل 1

1در ابتدا خدا آسمانها و زمین را آفرید.

2 و زمین تهی و بایر بود و تاریکی بر روی لجه و روح خدا سطح آبها را فرو گرفت.

3 و خدا گفت: “روشنایی بشود.” و روشنایی شد.

4 و خدا روشنایی را دید که نیکوست و خدا روشنایی را از تاریکی جدا ساخت.

5 و خدا روشنایی را روز نامید و تاریکی را شب نامید. و شام بود و صبح بود روزی اول.

6 و خدا گفت: “فلکی باشد در میان آبها و آبها را از آبها جدا کند.”

7 و خدا فلک را بساخت و آبهای زیر فلک را از آبهای بالای فلک جدا کرد. و چنین شد.

8 و خدا فلک را آسمان نامید. و شام بود و صبح بود روزی دوم.

9 و خدا گفت: “آبهای زیر آسمان در یکجا جمع شود و خشکی ظاهر گردد.” و چنین شد.

10 و خدا خشکی را زمین نامید و اجتماع آبها را دریا نامید. و خدا دید که نیکوست.

11 و خدا گفت: “زمین نباتات برویاند علفی که تخم بیاورد و درخت میوه ای که موافق جنس خود میوه آورد که تخمش در آن باشد بر روی زمین.” و چنین شد.

12 و زمین نباتات را رویانید علفی که موافق جنس خود تخم آورد و درخت میوه داری که تخمش در آن موافق جنس خود باشد. و خدا دید که نیکوست.

13 و شام بود و صبح بود روزی سوم.

14 و خدا گفت: “نیرها در فلک آسمان باشند تا روز را از شب جدا کنند و برای آیات و زمانها و روزها و سالها باشند.

15 و نیرها در فلک آسمان باشند تا بر زمین روشنایی دهند.” و چنین شد.

16 و خدا دو نیر بزرگ ساخت نیر اعظم را برای سلطنت روز و نیر اصغر را برای سلطنت شب و ستارگان را

17 و خدا آنها را در فلک آسمان گذاشت تا بر زمین روشنایی دهند

18 و تا سلطنت نمایند بر روز و بر شب و روشنایی را از تاریکی جدا کنند. و خدا دید که نیکوست.

19 و شام بود و صبح بود روزی چهارم.

20 و خدا گفت: “آبها به انبوه جانوران پر شود و پرندگان بالای زمین بر روی فلک آسمان پرواز کنند.”

21 پس خدا نهنگان بزرگ آفرید و همه جانداران خزنده را که آبها از آنها موافق اجناس آنها پر شد و همة پرندگان بالدار را به اجناس آنها. و خدا دید که نیکوست.

22 و خدا آنها را برکت داده گفت: “بارور و کثیر شوید و آبهای دریا را پر سازید و پرندگان در زمین کثیر بشوند.”

23 و شام بود و صبح بود روزی پنجم.

24 و خدا گفت: “زمین جانوران را موافق اجناس آنها بیرون آورد بهایم و حشرات و حیوانات زمین به اجناس آنها.” و چنین شد.

25 پس خدا حیوانات زمین را به اجناس آنها بساخت و بهایم را به اجناس آنها و همة حشرات زمین را به اجناس آنها. و خدا دید که نیکوست.

26 و خدا گفت: “آدم را بصورت ما و موافق شبیه ما بسازیم تا بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و بهایم و بر تمامی زمین و همة حشراتی که بر زمین میخزند حکومت نماید.”

27 پس خدا آدم را بصورت خود آفرید. او را بصورت خدا آفرید. ایشان را نر و ماده آفرید.

28 و خدا ایشان را برکت داد و خدا بدیشان گفت: “بارور و کثیر شوید و زمین را پر سازید و در آن تسلط نمایید و بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و همة حیواناتی که بر زمین میخزند حکومت کنید.”

29 و خدا گفت: “همانا همة علفهای تخم داری که بر روی تمام زمین است و همة درختهایی که در آنها میوة درخت تخم دار است به شما دادم تا برای شما خوراک باشد.

30 و به همة حیوانات زمین و به همة پرندگان آسمان و به همة حشرات زمین که در آنها حیات است هر علف سبز را برای خوراک دادم.” و چنین شد. 31 و خدا هرچه ساخته بود دید و همانا بسیار نیکو بود. و شام بود و صبح بود روز ششم.

پیدایش فصل 2

 

1و آسمانها و زمین و همة لشکر آنها تمام شد.

2 و در روز هفتم خدا از همة کار خود که ساخته بود فارغ شد. و در روز هفتم از همة کار خود که ساخته بود آرامی گرفت.

3 پس خدا روز هفتم را مبارک خواند و آنرا تقدیس نمود زیرا که در آن آرام گرفت از همة کار خود که خدا آفرید و ساخت. 

4 این است پیدایش آسمانها و زمین در حین آفرینش آنها در روزی که یَهُوَه خدا زمین و آسمانها را بساخت.

5 و هیچ نهال صحرا هنوز در زمین نبود و هیچ علف صحرا هنوز نروییده بود زیرا یَهُوَه خدا باران بر زمین نبارانیده بود و آدمی نبود که کار زمین را بکند.

6 و مه از زمین برآمده تمام روی زمین را سیراب میکرد.

7 یَهُوَه خدا پس آدم را از خاک زمین بسرشت و در بینی وی روح حیات دمید و آدم نَفس زنده شد.

8 و یَهُوَه خدا باغی در عدن بطرف مشرق غَرس نمود و آن آدم را که سرشته بود در آنجا گذاشت.

9 و یَهُوَه خدا هر درخت خوشنما و خوش خوراک را از زمین رویانید و درخت حیات را در وسط باغ و درخت معرفت نیک و بد را.

10 و نهری از عدن بیرون آمد تا باغ را سیراب کند و از آنجا منقسم گشته چهار شعبه شد.

11 نام اول فیشون است که تمام زمین حویله را که در آنجا طلاست احاطه میکند.

12 و طلای آن زمین نیکوست و در آنجا مروارید و سنگ جزَع است.

13 و نام نهر دوم جیحون که تمام زمین کوش را احاطه میکند.

14 و نام نهر سوم حدَقل که بطرف شرقی آشور جاری است. و نهر چهارم فرات.

15 پس یَهُوَه خدا آدم را گرفت و او را در باغ عدن گذاشت تا کار آنرا بکند و آنرا محافظت نماید.

16 و یَهُوَه خدا آدم را امر فرموده گفت: “از همة‌ درختان باغ بی ممانعت بخور

17 اما از درخت معرفت نیک و بد زنهار نخوری زیرا روزی که از آن خوردی هر آینه خواهی مرد.”

18 و یَهُوَه خدا گفت: “خوب نیست که آدم تنها باشد. پس برایش معاونی موافق وی بسازم.”

19 و یَهُوَه خدا هر حیوان صحرا و هر پرندة آسمان را از زمین سرشت و نزد آدم آورد تا ببیند که چه نام خواهد نهاد و آنچه آدم هر ذی حیات را خواند همان نام او شد.

20 پس آدم همة بهایم و پرندگان آسمان و همه حیوانات صحرا را نام نهاد. لیکن برای آدم معاونی موافق وی یافت نشد.

21 و یَهُوَه خدا خوابی گران بر آدم مستولی گردانید تا بخفت و یکی از دنده هایش را گرفت و گوشت در جایش پر کرد.

22 و یَهُوَه خدا آن دنده را که از آدم گرفته بود زنی بنا کرد و وی را به نزد آدم آورد.

23 و آدم گفت: “همانا اینست استخوانی از استخوانهایم و گوشتی از گوشتم از این سبب ” نسا ” نامیده شود زیرا که از انسان گرفته شد.”

24 از این سبب مرد پدر و مادر خود را ترک کرده با زن خویش خواهد پیوست و یک تن خواهند بود. 25 و آدم و زنش هر دو برهنه بودند و خجلت نداشتند.




لیست کل یادداشت های این وبلاگ